مختصری درمورد مارک شاگال
شاگال هنرمند روسی-فرانسوی یهودی با شهرت بینالمللی بود که مسلماً یکی از تأثیرگذارترین هنرمندان مدرنیست قرن بیستم است. شاگال هم به عنوان یک مدرنیست اولیه و هم به عنوان بخش مهمی از سنت هنری یهودی شناخته می شود. شاگال فعالیت هنری خود را در بسیاری از عرصه ها متمایز کرد: به عنوان نقاش، تصویرگر کتاب، سرامیک، نقاش شیشه های رنگی، طراح صحنه و ملیله ساز. او که هم توسط هم عصرانش و هم توسط هنرمندان بعدی مورد تحسین قرار گرفت، علی رغم مشکلات و بی عدالتی های فراوانی که در طول عمر طولانی خود با آن روبه رو بود، مسیر خلاقیت خود را ادامه داد.
کودکی و سال های ابتدایی
کودکی شاگال در مدرسه با والدین یهودی اش تأثیر زیادی بر کار او در طول زندگی اش داشت. او عرفان روسی، و درک ذاتی و همدردی با ریشه های مذهبی خود به هر کجا که سفر می کرد همراه داشت. گرچه شاگال پذیرای ایدههای جدید و پذیرفتن بسیاری از عناصر سبک مدرنیستی بود، که خودش نیز یکی از طرفداران اولیه آن بود، اما رویاها و واقعیتهای زندگی اولیه او همیشه هسته زیباییشناسی او را در آثارش تشکیل میدادند. آثار اولیه نشان می دهد که او علیرغم زندگی سختی که او و خانواده اش داشتند، دوران کودکی شادی داشته است. ذکر این نکته ضروری است که برخلاف برخی دیگر از یهودیان نسل خود، او هرگز سعی نکرد ارتباط خود را با یهودیت پنهان کند. بسیاری از آثار او شامل دوگانگی درونی بین هنر سنتی یهودی و هنر مدرنیستی است.
در سال 1906، شاگال به سنت پترزبورگ، مرکز دنیای هنری روسیه نقل مکان کرد. او از سال 1908 تا 1910 زیر نظر لئون باکس (Leon Box ) در مدرسه طراحی و نقاشی زوانتسوا تحصیل کرد. در آنجا معلمان شاگال رنگ های درخشان هانری ماتیس ((Henri Matisse و فاوها (جنبش فوویسم) را به او معرفی کردند. این هنرمند جوان همچنین رامبراند (Rembrandt) و دیگر اساتید قدیمی مانند کاراواجو (0 Caravaggio )، یوهانس ورمیر (Johannes Vermeer) و پست امپرسیونیست های بزرگی مانند ون گوگ ((Van Gogh و گوگن (Eugène (Paul را مطالعه کرد. علاوه بر این، در حالی که شاگال در سن پترزبورگ بود، هنری را یافت قسمت بزرگی از حرفه اش شد: صحنههای تئاتر و طراحی لباس. در این دوره، او اغلب به خانه برمیگشت و با همسر آیندهاش، و موضوع بسیاری از نقاشیهایش، بلا روزنفلد (Bella Rosenfeld)، ملاقات می کرد.
در پاریس
پاریس در آن زمان مرکز دنیای هنر مدرن بود. سال 1910، شاگال به پاریس نقل مکان کرد و به این مرکز خلاقیت کشیده شد. زمان بندی او نمی توانست بهتر از این باشد. پاریس در آن زمان پر از هنر جدید کوبیسم بود. کوبیسم (Cubism) در آن زمان جنبش غالب بود، اگرچه بسیاری از نهادهای هنری فرانسه هنوز تحت نفوذ ایدههای قدیمیتر قرن نوزدهم بودند. در پاریس، شاگال به آرامی با جامعه هنری آن زمان ادغام شد و با بسیاری از هنرمندان تأثیرگذار پاریسی مانند آمادئو مودیلیانی (Amedeo Modigliani) و روبر دلونه (Robert Delaunay) آشنا شد. او به عناصر کوبیسم و همچنین گرایش های جدید مثلاً آینده گرایی و اورفیسم ((Orphismعلاقه مند شد و در آن ها را نقاشی خود گنجانید. در این زمان بود که شاگال اولین موفقیت های تجاری خود را به دست آورد. او بخشی جدایی ناپذیر از چیزی شد که بعدها به عنوان (Ecole de Paris) شناخته شد. برخی از نقاشیهای او از این دوره، مانند «پاریس از طریق پنجره»، تلاشهای بسیار موفقیتآمیز او برای جا افتادن در محیط جدیدش را نشان میدهد، در حالی که برخی دیگر، مانند «تولد» و «من و دهکده» مملو از نوستالژی برای زندگی قدیمیاش در ویتبسک است. طیفی از چهره ها و نقوش احساسی و غریب در آثار شاگال ، آندره برتون (Andre Burton) را بر آن داشت که بگوید “شاگال به تنهایی استعاره را پیروزمندانه به نقاشی مدرن بازگردانده است.” گفته میشود که برخی از لمسهای ماوراءالطبیعه در نقاشیهای شاگال پیش از سوررئالیسم را نشان میدهد.
جنگ
پس از تعدادی نمایشگاه بزرگ و موفق، شاگال برای دیدار با خانواده خود و سپس نامزدش بلا به روسیه بازگشت. پس از شروع جنگ جهانی اول که مانع بازگشت او به فرانسه شد، مجبور شد برای مدت نامحدودی در روسیه بماند.
آثار شاگال در این دوره تحت تسلط افکار او درباره جنگ و مرگ بود، همانطور که در «جنگ» دیده میشود، هرچند که در همین دوره اثاری با عناوین نوستالژی برای زندگی روزمرهاش در ویتبسک، کمانچهزن و عشقش به بلا نیز خلق کرد. اما شاگال در طول جنگ به عنوان شاهد بودن آزار و اذیت شدید یهودیان به خلق تعدادی نقاشی عمیقاً مذهبی دست زد.
در روسیه، شاگال از نظر شهرت نسبتاً خوب عمل کرد و درجهای بینالمللی به دست آورد، اما فقط به علت مضیغه مالی، نمایش آثارش، تصویرسازی کتابها، و طراحی نقاشیهای دیواری و طراحی صحنههایش از بین رفت. سرانجام در سال 1923 شاگال به همراه همسرش بلا به پاریس بازگشت.
شاگال با افزایش شهرت او به عنوان یک نقاش و تصویرگر با شهرت، به سراسر جهان سفر کرد. او برای آثاری از جمله کتاب مقدس، «ارواح مرده» نیکلای گوگول (Nikolai Gogol) و «افسانههای لافونتن» حکاکیهایی خلق کرد که بعدها به عنوان بهترین تصویرسازیهای او شناخته شدند. او در سرتاسر اروپا، به فلسطین و خاورمیانه سفر کرد و دیدگاه شخصی خود را به عنوان کهن الگوی تنهایی تثبیت کرد.
حوادث وحشتناک جنگ جهانی دوم، شاگال را در معرض خطر قرار داد. در سال 1937، مقامات نازی، موزههای آلمان را از آثاری که حزب آنها را منحط میدانست، پاکسازی کردند. در مارس 1939 بیش از یک هزار نقاشی و تقریباً چهار هزار آبرنگ و طراحی از هنرمندان مدرن از جمله مارک شاگال، واسیلی کاندینسکی (wassily kandinsky)، پاول کله (Paul Klee )، پیت موندریان (Piet Mondriaan) و فرانتس مارک (Franz Marc ) در حیاط یک ایستگاه آتش نشانی در برلین سوختند. شاگال به عنوان یک یهودی سرشناس در فهرست هنرمندانی قرار گرفت که جانشان توسط نازی ها در خطر بود و خوشبختانه در سال 1941 به آمریکا فرار کرد.
فرار به آمریکا
شاگال و بلا یک روز پس از حمله آلمان به اتحاد جماهیر شوروی وارد نیویورک شدند. در نیویورک، شاگال بسیار با زندگی و محیط هنری آن غریبه بود، اما با این وجود توانست زندگی هنری خود را در نیویورک نیز شکل دهد، جایی که هنوز به آن زبان صحبت نمی کرد.شاگال با موندریان و برتون دوستی برقرار کرد و به نمایندگی از پسر هانری ماتیس، نمایشگاه های موفقی برگزار کرد. شاگال همچنین دکورهای بزرگ، دراماتیک و زیبایی را برای باله «الکو» طراحی کرد.
اما جنگ برای شاگال دوره بسیار تاریکی بود. او از تخریب شهر زادگاهش ویتبسک و از اخبار اردوگاه های کار اجباری عمیقاً مضطرب بود. مرگ بلا در سال 1944 اندوه او را تشدید کرد.
بازگشت به فرانسه
ایالات متحده هرگزبرای شاگال خانه اش نبود و در سال 1947 به فرانسه بازگشت. شاگال به نقاشی ادامه داد و همچنین با شیشه های رنگی به موفقیت بزرگی دست یافت و ابتدا کمیسیونی را برای مرکز پزشکی دانشگاه هداسا در اورشلیم تکمیل کرد و بعداً از سرتاسر جهان سفارشاتی را دریافت کرد. استفاده استادانه او از رنگ و نماد به شدت مورد تحسین قرار می گرفت. پیکاسو زمانی اظهار داشت که وقتی ماتیس بمیرد، شاگال تنها کسی است که واقعاً رنگ را میفهمد، و اضافه کرد که بومهای او واقعاً نقاشی شدهاند، نه فقط به هم ریخته شدهاند.
آثار شاگال غرق در میراث یهودی او است، اغلب شامل خاطرات خانه اش در ویتبسک، بلاروس و فرهنگ عامیانه آن است. این موضوعات مضامینی هستند که شاگال همیشه به آنها باز می گشت. برخی استدلال کردهاند که سبک نقاشی او پس از جنگ آرامتر اما مالیخولیاییتر شده بود، و حتی به دوران پسا امپرسیونیسم گوش برگشته بود، اما مانند همیشه، آثار او کاملاً و منحصراً متعلق به او بود. شاگال، در طول زندگی حرفه ای خود، عناصر بسیاری از مکاتب هنر مدرن، از جمله کوبیسم، فوویسم، نمادگرایی ((symbolism ، سوررئالیسم (Surrealism) ، اورفیسم ((Orphisme و فوتوریسم را ترکیب کرد. با این حال، آثار او سطوح عمیق تری از زیبایی شناسی عاطفی، غنایی، موسیقی و فرهنگ، از درک عمیق و درونی میراث یهودی را آشکار کرد.