هانری کارتیه برسون / Henri Cartier Bresson

هانری کارتیه برسون / Henri Cartier Bresson

معرفی

نام هنرمند: هانری کارتیه برسون / Henri Cartier Bresson

دسته بندی: ,

تولد:1908

مرگ:2004

ملیت:فرانسوی:French

مختصر درباره هانری کارتیه برسون

هانری کارتیه برسون در 22 اوت 1908 در Chanteloup فرانسه به دنیا آمد. کارتیه برسون که پیشگام در عکاسی خبری بود، با دوربین خود در سراسر جهان به سفر پرداخت و کاملاً در محیط عکاسی غرق شد. او که یکی از هنرمندان بزرگ قرن بیستم محسوب می شود، بسیاری از رویدادهای بزرگ جهان از جنگ داخلی اسپانیا تا قیام های فرانسه در سال 1968 را پوشش می دهد.

 

سال های اول زندگی او

هانری کارتیه برسون که به طور گسترده به عنوان یکی از نیروهای هنری برجسته قرن بیستم شناخته می شود، در 22 اوت 1908 در Chanteloup فرانسه متولد شد. بزرگ‌ترین فرزند از پنج فرزند، خانواده ثروتمندش بود. پدرش به‌عنوان یک تولیدکننده نساجی به ثروت زیادی دست یافت، اما برسون بعداً به شوخی گفت که به دلیل روش‌های صرفه‌جویانه والدینش، اغلب به نظر می‌رسد که خانواده‌اش فقیر هستند.

کارتیه برسون که در پاریس تحصیل کرده بود، عشق اولیه به ادبیات و هنر پیدا کرد. خلاقیت قطعا بخشی از ذهن او بود. پدربزرگ او هنرمند بود و عمویش چاپگر مشهوری بود. حتی پدرش هم به طراحی مشغول بود.

کارتیه برسون در نوجوانی علیه روش‌های رسمی والدینش رفتار کرد. او در اوایل زندگی بزرگسالی خود به سمت کمونیسم حرکت کرد. اما این هنر بود که در مرکز زندگی او باقی ماند. در سال 1927 او یک دوره دو ساله را تحت نظر کوبیست مشهور، “آندره لوته” شروع کرد و سپس به دانشگاه کمبریج رفت تا بیشتر در دوره های هنر و ادبیات غوطه ور شود.

 

حضور در آفریقا

حضور در آفریقا، علاقه دیگری در او ایجاد کرد؛ عکاسی. او با یک براونی ساده که به عنوان هدیه دریافت کرده بود، آزمایش کرد و از دنیای جدید اطرافش عکس گرفت. برای برسون شباهت های مستقیمی بین اشتیاق قدیمی و جدید وجود داشت.

او بعداً خاطرنشان کرد: “من عاشق عکسبرداری هستم. این عمل مانند یک شکار است. اما برخی از شکارچیان گیاهخوار هستند – این رابطه من با عکاسی است.”

پس از بازگشت به فرانسه در اواخر همان سال، کارتیه برسون اولین لایکا 35 میلی متری خود را خریداری کرد، دوربینی که سبک ساده و نتایج خیره کننده آن می تواند به تعریف کار عکاس کمک کند.

در واقع، تا پایان عمر، رویکرد برسون به عکاسی تقریباً یکسان ماند. او به وضوح بیزاری خود را نسبت به تصویر تقویت شده، تصویری که با نور مصنوعی، جلوه های اتاق تاریک و حتی برش بیشتر شده بود، بیان کرد. کارتیه برسون معتقد بود که تمام ویرایش ها باید در زمان ساخته شدن تصویر انجام شود. بار تجهیزات او اغلب سبک بود: یک لنز 50 میلی متری و اگر نیاز داشت، یک لنز 90 میلی متری بلندتر.

 

موفقیت تجاری

ظهور کارتیه برسون به عنوان یک عکاس، بسیار سریع بود. در اواسط دهه 1930 او آثار خود را در نمایشگاه های بزرگ در مکزیک، نیویورک و مادرید به نمایش گذاشت. تصاویر او امکانات اولیه عکاسی خیابانی و عکاسی خبری را به طور کلی آشکار کرد.

کارتیه برسون در سال 1935 در طی نمایشگاهی از آثارش در نیویورک با عکاس دیگری به نام پل استرند دوست شد که شروع به تجربه فیلم کرده بود. کارتیه برسون با الهام از آنچه دید، عکاسی را رها کرد و به فرانسه بازگشت و در آنجا به عنوان دستیار با فیلمساز فرانسوی ژان رنوار مشغول به کار شد. در طول سه سال بعد، کارتیه برسون روی تعدادی از فیلم‌های رنوار کار کرد، از جمله تحسین‌ شده‌ ترین فیلم‌هایش یعنی La Règle Du Jeu (1939) .

زندگی  کارتیه برسون در سال 1940 پس از تهاجم آلمان به فرانسه تغییری چشمگیر پیدا کرد. کارتیه برسون به ارتش ملحق شد اما خیلی زود توسط نیروهای آلمانی دستگیر شد و برای سه سال بعد مجبور به زندانی شدن در اردوگاه جنگی شد. در سال 1943، پس از دو تلاش ناموفق، کارتیه برسون برای همیشه فرار کرد و بلافاصله به کار عکاسی و فیلم خود بازگشت. او یک بخش عکس برای مقاومت ایجاد کرد و پس از پایان جنگ، از سوی ایالات متحده مأمور شد تا مستندی درباره بازگشت اسرای فرانسوی کارگردانی کند.

محصولات

مرد جهان

اندکی پس از جنگ، کارتیه برسون به شرق سفر کرد و زمان قابل توجهی را در هند گذراند، جایی که مهاتما گاندی را کمی قبل از ترور او در سال 1948 ملاقات کرد و از او عکس گرفت. کار بعدی کارتیه برسون برای ثبت مرگ گاندی و تأثیر فوری آن بر کشور یکی شد. از با ارزش ترین عکس نوشته های مجله زندگی.

کار او برای تثبیت فتوژورنالیسم فراتر از کارهایی بود که پشت دوربین انجام داد. در سال 1947 او با رابرت کاپا، جورج راجر، دیوید چیم سیمور و ویلیام واندیورت همکاری کرد و Magnum Photos را که یکی از آژانس های عکاسی برتر جهان است، تأسیس کرد.

علاقه ای که کارتیه برسون به جهان داشت، او را به یک اودیسه سه ساله در آسیا سوق داد. هنگامی که این عکاس در سال 1952 به فرانسه بازگشت، اولین کتاب خود را با نام «لحظه تعیین کننده» منتشر کرد که مجموعه ای غنی از آثار او به مدت دو دهه است.

او در طول زندگی حرفه ای طولانی خود، دوربین لایکا ی خود را به سرتاسر جهان برد تا پیروزی و تراژدی را در تمام اشکال آن مستند و نشان دهد. او برای جنگ داخلی اسپانیا و انقلاب چین آنجا بود. او تاجگذاری جرج ششم را مستند کرد و داستان روسیه خروشچف را تعریف کرد. موضوعات او از چه گوارا تا مرلین مونرو متغیر بود، در حالی که مشتریان مجلات او طیف وسیعی را داشتند، از جمله نه فقط Life ، بلکه Harper’s Bazaar ، Vogue و بسیاری دیگر.

 

سالهای پایانی

در سال 1966، کارتیه برسون، مگنوم را ترک کرد و تمرکز خود را به جایی که قبلا بود معطوف کرد: طراحی و نقاشی. او از انجام مصاحبه بیزاری می جست و از صحبت در مورد حرفه قبلی خود به عنوان یک عکاس امتناع می کرد و ظاهراً راضی بود که خود را در دفترچه هایش دفن کند، مناظر و مجسمه ها را ترسیم کند.

در سال 2003، کارتیه برسون به همراه همسر و دخترش با ایجاد بنیاد هنری کارتیه برسون در پاریس در تلاش برای حفظ آثارش، گام مهمی در حفظ میراث خود به عنوان یک هنرمند برداشت. در سال‌های آخر عمر او نیز جوایز متعدد و دکترای افتخاری برای کارش دریافت کرد.

هانری کارتیه برسون تنها چند هفته مانده به تولد 96 سالگی خود، در 3 اوت 2004 در خانه خود در پروونس درگذشت.

1908

در 22 اوت در Chanteloup، Seine-et-Marne متولد شد.

1926

زیر نظر آندره لوته (André Lhote) نقاشی را آموزش دید. اولین عکس هایش را می گیرد.

1930

تقریباً یک سال را در ساحل عاج گذراند.

1931

عکسی از مارتین مونکاچی (Martin Munkácsi) را در مجله هنری Arts et Métiers Graphiques دید و تصمیم گرفت عکاس شود.

1932

اولین دوربین لایکا خود را در پاریس می خرد و به سراسر اروپا سفر می کند. اولین عکس هایش منتشر می شود.

1933

اولین نمایشگاه در گالری جولین لوی، نیویورک.

1934

با یک تیم اعزامی قوم نگاری به مکزیک می رود. ماموریت شکست می خورد، اما او تصمیم می گیرد در مکزیک بماند.

1935

نمایشگاه هایی با مانوئل آلوارز براوو در Palacio de Bellas Artes، مکزیک و یک ماه بعد در گالری Julien Levy با Walker Evans و Manuel Alvarez-Bravo. مدتی را در ایالات متحده سپری می کند، آنجا با پل استرند و گروه نایکینو فیلمسازی را کشف می کند.

1936

به عنوان دستیار دوم ژان رنوار در فیلم های Une party de Campagne (یک روز در کشور) و La vie est à nous کار می کند.

1937

کارگردانی دو فیلم مستند Victoire de la vie (بازگشت به زندگی) در مورد مراقبت های پزشکی جمهوری خواه اسپانیا و با تیپ آبراهام لینکلن With the Abraham Lincoln Brigade ، در مورد زندگی سربازان آمریکایی در طول جنگ.

1938

مستندی درباره جنگ داخلی اسپانیا، L’Espagne vivra را کارگردانی کرد.

1939

به ژاک بکر و آندره زوبودا به عنوان دستیار در La Règle du jeu (قوانین بازی) اثر ژان رنوار پیوست.

1940

به واحد «فیلم و عکاسی» ارتش سوم پیوست. در 23 ژوئن توسط آلمانی ها اسیر شد.

1943

پس از دو تلاش ناموفق، در سومین تلاش خود در فوریه 1943 فرار کرد. برای MNPGD، یک سازمان مخفی که برای کمک به زندانیان و فراریان ایجاد شد، کار می کند.

1944

مجموعه‌ای از پرتره‌های عکاسی از نویسندگان و هنرمندان را برای نسخه‌های براون می‌گیرد (هنری ماتیس، پابلو پیکاسو، ژرژ براک، پیر بونارد، پل کلودل، ژرژ روو).

1945

کارگردانی Le Retour (بازگشت)، مستندی در مورد بازگرداندن اسیران جنگی و بازداشت شدگان.

1946

بیش از یک سال را در ایالات متحده سپری می کند. او برای چند ماه با جان مالکوم برینین سفر می کند تا از هنرمندان و نویسندگان عکاسی کند.

1947

نمایشگاه عکس های هنری کارتیه برسون در موزه هنر مدرن نیویورک.

1948

سه سال را در خاور دور گذراند در هند برای مرگ گاندی، در چین برای شش ماه آخر کومینتانگ و شش ماه اول جمهوری خلق، و در اندونزی برای استقلال این کشور . عکس های او در سراسر جهان منتشر می شود.

1952

اولین کتاب او، Images à la Sauvette، با طراحی جلد آن توسط ماتیس، توسط Tériade منتشر شد. اولین نمایشگاه در انگلستان، عکس هانری کارتیه برسون در موسسه هنرهای معاصر.

1953

برای تعطیلات به سراسر اروپا سفر می کند.

1954

او اولین عکاسی است که پس از مرگ استالین در اتحاد جماهیر شوروی موفق به عکاسی شد.

1955

اولین نمایشگاه در فرانسه در موزه لوور.

1958

به مدت سه ماه برای عکسبرداری از دهمین سالگرد جمهوری خلق چین به چین سفر می کند.

1963

برای دومین بار به مکزیک بازگشت. مجله لایف او را به کوبا می فرستد.

1965

چندین ماه را صرف سفر در ژاپن کرد.

1966

رفتن به هند.

1969

یک سال را صرف سفر در سراسر فرانسه برای Reader’s Digest می کند و کتابی به نام Vive la France منتشر می کند تا همراه با نمایشگاه «En France» در Grand Palais در سال 1970 باشد.

1970

کارگردانی دو مستند در ایالات متحده برای CBS News Southern Exposures و Impressions de Californie.

1973

بازگشت به اتحاد جماهیر شوروی.

1974

روی نقاشی تمرکز می کند.

1975

اولین نمایشگاه طراحی در گالری کارلتون، نیویورک.

1987

نمایشگاه عکس The Early Work در موزه هنر مدرن نیویورک.

2000

به همراه همسرش، مارتین فرانک، و دخترش، ملانی، برای تأسیس بنیاد هنری کارتیه-برسون برنامه ریزی می کنند. ایده این است که یک خانه دائمی برای آثار جمع آوری شده او و همچنین یک فضای نمایشگاهی افتتاح شود.

2002

بنیاد هنری کارتیه برسون توسط دولت فرانسه به عنوان یکی از منافع عمومی شناخته شد.

2003

افتتاح بنیاد هنری کارتیه برسون در پاریس.

2004

هانری کارتیه برسون در 3 آگوست در مونت جاستین، پروونس در آرامش درگذشت.

هانری کارتیه برسون / Henri Cartier Bresson



عکاسی یک واکنش فوری است، «طراحی» یک مراقبه است.

.Photography is an immediate reaction, drawing is a meditation


مهمتر از همه، من هوس کردم که در محدوده یک عکس، تمام جوهر موقعیتی را که در حال باز شدن در مقابل چشمانم بود، در دست بگیرم.

Above all, I craved to seize the whole essence, in the confines of one single photograph, of some situation that was in the process of unrolling itself before my eyes

عکاسی به معنای حبس نفس است، زمانی که همه توانایی ها برای ثبت واقعیت زودگذر همگرا می شوند. درست در همان لحظه است که تسلط بر یک تصویر به یک لذت جسمی و فکری بزرگ تبدیل می شود.

To photograph is to hold one’s breath, when all faculties converge to capture fleeting reality. It’s at that precise moment that mastering an image becomes a great physical and intellectual joy


در واقع، من آنقدرها به موضوع عکاسی علاقه مند نیستم. هنگامی که عکس در جعبه قرار می گیرد، من چندان علاقه ای به اتفاق بعدی ندارم. به هر حال شکارچیان آشپز نیستند.

Actually, I’m not all that interested in the subject of photography. Once the picture is in the box, I’m not all that interested in what happens next. Hunters, after all, aren’t cooks


خود عکس برای من جالب نیست. من فقط می خواهم بخشی از واقعیت را ثبت کنم.

.The photograph itself doesn’t interest me. I want only to capture a minute part of realit


در عکاسی، کوچکترین چیز می تواند یک سوژه عالی باشد. جزئیات کوچک و انسانی می تواند به یک Leitmotiv تبدیل شود.

.In photography, the smallest thing can be a great subject. The little, human detail can become a Leitmotiv


به عکس قبل و بعد فکر کنید، هرگز در طول. راز این است که وقت خود را صرف کنید. شما نباید خیلی سریع بروید موضوع باید شما را فراموش کند. سپس، با این حال، شما باید بسیار سریع باشید.

Think about the photo before and after, never during. The secret is to take your time. You mustn’t go too fast. The subject must forget about you. Then, however, you must be very quick


در طول کار، باید مطمئن باشید که هیچ سوراخی باقی نگذاشته اید، همه چیز را گرفته اید، زیرا بعد از آن خیلی دیر خواهد شد.

During the work, you have to be sure that you haven’t left any holes, that you’ve captured everything, because afterwards it will be too late


عمل خلاقانه فقط یک لحظه کوتاه طول می کشد، یک لحظه برق آسا از دادن و گرفتن، فقط به اندازه ای طولانی است که بتوانید دوربین را صاف کنید و طعمه زودگذر را در جعبه کوچک خود به دام بیندازید.

The creative act lasts but a brief moment, a lightning instant of give-and-take, just long enough for you to level the camera and to trap the fleeting prey in your little box.


گرفتن عکس به معنای تشخیص – هم زمان و در کسری از ثانیه – هم خود واقعیت و هم سازماندهی دقیق فرم های درک شده بصری است که به آن معنا می بخشد. قرار دادن سر، چشم و قلب در یک محور است.

To take photographs means to recognize – simultaneously and within a fraction of a second – both the fact itself and the rigorous organization of visually perceived forms that give it meaning. It is putting one’s head, one’s eye and one’s heart on the same axis.


برای من، عکاسی تشخیص همزمان، در کسری از ثانیه، اهمیت یک رویداد است.

To me, photography is the simultaneous recognition, in a fraction of a second, of the significance of an event


سخت ترین چیز برای من یک پرتره است. شما باید سعی کنید دوربین خود را بین پوست یک شخص و پیراهن او قرار دهید.

The most difficult thing for me is a portrait. You have to try and put your camera between the skin of a person and his shirt.


عکاسان با چیزهایی سر و کار دارند که مدام در حال ناپدید شدن هستند و وقتی ناپدید می شوند هیچ تدبیری روی زمین وجود ندارد که بتواند آنها را دوباره برگرداند.

Photographers deal in things which are continually vanishing and when they have vanished there is no contrivance on earth which can make them come back again.


ما عکاسان با چیزهایی سر و کار داریم که مدام در حال ناپدید شدن هستند، و وقتی ناپدید شوند، هیچ تدبیری روی زمین وجود ندارد که آنها را دوباره برگرداند. ما نمی توانیم حافظه را منتشر و چاپ کنیم.

We photographers deal in things which are continually vanishing, and when they have vanished there is no contrivance on earth can make them come back again. We cannot develop and print a memory

دیگر هنرمندان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *